لطیفه های قرآنی

••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

لطیفه های قرآنی

 انعام با آيات قرآن كريم

ابوالعينا در ايام جواني وارد اصفهان شد. اتفاقاً هم زمان با ساعت ورودش، بچه ها سنگ بازي مي كردند و بدون توجه سنگي بر سر او زدند و سرش را شكستند. صورت و لباسهاي او به خون آلوده شد. اين، يك ناراحتي براي ابوالعينا بود. ناراحتي ديگرش اين بود كه در اصفهان دوستي داشت كه مي خواست به منزل او برود و چون جاي او را نمي دانست بسيار جست و جو كرد و زماني كه مقداري از شب گذشت، خانه دوستش را يافت. چون، در خانه ميزبانش خوراكي وجود نداشت و دكاني هم باز نبود، ابوالعينا آن شب را گرسنه به سر برد تا روز شد و به خدمت مهذب وزير رسيد. وزير پرسيد: چه ساعتي وارد شهر شده اي؟ ابوالعينا گفت: «في ساعَةِ العُسرَةِ؛ در ساعت دشوار.» باز پرسيد: در چه روزي آمدي؟ گفت: «في يَوْمِ نَحسٍ مُستمِرٍ؛ در روز نكبت دنباله دار!» در پايان سؤال كرد: به كجا وارد شده اي؟ گفت: «بِوادٍ غَيرِ ذي زَرْعٍ؛ در محلي كه هيچ زراعتي ندارد.» وزير از اين جوابها خنديد و از او پذيرايي نمود.

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+ نوشته شده در سه شنبه 31 فروردين 1400برچسب:لطیفه های قرآنی, ساعت 21:30 توسط آزاده یاسینی